چــرا دختــــــــــــــــــــر میخـوای؟


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



در اوّلین صبح عروسی،زن و شوهر توافق کردند که در را بر روی هیچکس باز نکنند.

ابتدا پدر و مادر پسر آمدند.زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند.

امّا چون از قبل توافق کرده بودند،هیچکدام در را باز نکردند.

ساعتی بعد پدر و مــادر دختـــــر آمدند.

زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند.

اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت:

نمی تونم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را روشون باز نکنم.

شوهر چیـزی نگفت،و در را برویشان گشود.

امّــا این موضوع را پیش خـودش نگه داشت.

سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد.

پنجمین فرزندشان دختر بود.

برای تولد این فرزند،پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی داد.

مــــردم متعجبانه از او پرسیدند:علت اینهمه شـادی و میهمانی دادن چیست؟

مــــــرد  بسادگی جواب داد: "چون این همون کسیه که در رو برویـم باز می کنه !"

 





:: موضوعات مرتبط: داستان کوتاه , ,
:: بازدید از این مطلب : 425
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : سه شنبه 15 بهمن 1392
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان Harmonic... و آدرس bahram3.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com